کد مطلب:28110 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

تحریکات عمرو بن عاص












1195. اُسد الغابة: چون عثمان، عبد اللَّه بن سعد بن ابی سرح را به حكومت مصر گمارد و عمرو را از آن بركنار كرد، عمرو زبان به اعتراض به عثمان گشود و بر او می شورانْد و در تباهی كارش تلاش می نمود.[1].

1196. تاریخ الطبری - به نقل از ابو عون، وابسته مِسوَر -:عمرو بن عاص، كارگزار عثمان در مصر بود. عثمان، او را از كار خراج بركنار كرد و او را به نماز گماشت و عبد اللَّه بن سعد را بر خراج گمارد. سپس نماز را نیز به او داد. و چون عمرو بن عاص به مدینه آمد، زبان به اعتراض به عثمان گشود.

روزی عثمان به دنبالش فرستاد و با او خلوت كرد و گفت: ای پسر نابغه! چه زودْ یقه لباست كثیف شد! كار تو همان سال اوّل بود. آیا بر من طعنه می زنی و با چهره ای می آیی و با چهره ای دیگر می روی؟ به خدا سوگند، اگر [ از ولایت مصر] سود نمی بردی، این گونه نمی كردی.

عمرو گفت: بسیاری از آنچه مردم می گویند و برای حاكمان خود نقل می كنند، نادرست است. پس ای امیر مؤمنان! از خدا درباره مردم خود پروا كن.

عثمان گفت: به خدا سوگند، تو را با وجود كژی هایت و گفته های بسیار درباره ات به كار گماردم....

عمرو از نزد عثمان بیرون آمد، در حالی كه كینه او را به دل داشت.

عمرو، گاه نزد علی علیه السلام می آمد و او را بر ضدّ عثمان، تحریك می نمود و گاه نزد زبیر می آمد و او را بر عثمان می شوراند و گاه نیز نزد طلحه. همچنین بر سر راه حاجیان می ایستاد و خلافكاری های عثمان را به آنان می گفت.

عمرو، پس از محاصره اوّل عثمان، از مدینه بیرون رفت تا به مزرعه اش به نام «سبع» در فلسطین رسید و در كاخش (عجلان ) فرود آمد. سواری از كنار او گذشت. عمرو فریاد زد: عثمان چه شد؟

گفت: كشته شد.

گفت: من ابو عبد اللَّه هستم. وقتی دُمَلی را بخراشم، بازش می كنم! من آن قدر بر ضدّ او تحریك كردم كه حتّی چوپان گله بر سر كوه را بر او شوراندم.[2].

1197. تاریخ المدینة - به نقل از غَسّان بن عبد الحمید -:عمرو بن عاص، بیشترین اعتراض ها را بر عثمان وارد می آورْد و می گفت: به خدا سوگند، عثمان را دشمن می داشتم و همه افراد، حتّی چوپانِ در میان گله و سقّای زیر بار مَشك آب را بر او شوراندم.[3].

1198. الفتوح: عمرو بن عاص بر عثمان وارد شد و سلام داد. عثمان به او گفت: ای پسر عاص! تا آن جا كه به من خبر رسیده، تو نیز از كسانی هستی كه رهبریِ مردم را به دست گرفته ای و بر ضدّ من می كوشی، تا آن جا كه آتش فتنه را برافروخته و شعله ور ساخته ای. [ با این حال،] بر من وارد می شوی و سلام می دهی؟![4].

1199. أنساب الأشراف: نخستین بار كه عثمانْ محاصره شد، عمرو بن عاص به او گفت: ای عثمان! تو كارهای سختی را بر مردم تحمیل كردی. از خدا پروا كن و به سوی او باز گرد.

عثمان به وی گفت: ای پسر نابغه! تو از كسانی هستی كه بیخِردان و غوغاییان را بر من می شورانی؛ چرا كه تو را از حكومت مصر بركنار كردم.

عمرو به سوی فلسطین بیرون رفت و در مِلكش اقامت گزید. او همه مردم، حتّی چوپان های گله را بر ضدّ عثمان، تحریك می كرد و چون خبر كشته شدن عثمان به او رسید، گفت: من ابو عبد اللَّه هستم. چون دُمَلی را بخراشم، بازش می كنم![5].

1200. تاریخ الطبری: چون خبر كشته شدن عثمان به عمرو رسید، گفت: من ابو عبد اللَّه هستم. من او را كشتم، درحالی كه در دره «سِباع» بودم. چه كسی پس از او ولایت را به عهده می گیرد؟ اگر طلحه ولایت پیدا كند، او در بخشش، جوانمرد عرب است و اگر پسر ابو طالبْ والی شود، جز این نمی بینم كه حق را به كمال، اخذ كند و او نزد من، ناپسندترین كسی است كه والی شود.[6].









    1. اُسد الغابة:2976/261/3.
    2. تاریخ الطبری:356/4. نیز، ر.ك:الإصابة:7812/24/6، الغدیر:138/9.
    3. تاریخ المدینة:1089/3.
    4. الفتوح:417/2.
    5. أنساب الأشراف: 192/6 و 70/3، الكامل فی التاریخ:284/2.
    6. تاریخ الطبری:560/4.